English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5730 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
simple U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simpler U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simplest U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
can of worms <idiom> U مشکل پیچیده وسردرگم
intricate design U نقش پیچیده، درهم و مشکل
figure آنچه کاملا درست نباشد ولی نزدیک باشد
figures U آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
figuring U آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
complexes U بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complex U بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
advanced U بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
machines U غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machined U غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machine U غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
ScanDisk U که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
straw that breaks the camel's back <idiom> U مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
Tell not all you know , nor do all you can. <proverb> U به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
cisc U مجموعه دستورات پیچیده کامپیوتری طرحی از CPU که مجموعه دستورات آن شامل تعدادی دستورات طولانی و پیچیده است که نوشتن برنامه را ساده تر ولی سرعت اجرا را کندتر میکند
Whatsoever U هرچه [هر آنچه] [آنچه ]
The real problem is not whether machines think but whether men do. U مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
fasted U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasts U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
to be on the safe side U باقی نباشد
unrepresentative U کسیکهداراینظراتعمومیوعام نباشد
at least U هیچ نباشد
For all we know he may be living . U از کجامعلوم که زند ؟ نباشد
low priority work U کاری که مهم نباشد
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
not too expensive U خیلی گران نباشد.
impasse U حالتی که از ان رهایی نباشد
to not give a hoot in hell for something U برایشان اصلا مهم نباشد.
to not give a toss about something [British E] U برایشان اصلا مهم نباشد.
The shell does not always contain a pearl. <proverb> U همیشه در صدف گوهر نباشد .
to not give a stuff about something [British E] U برایشان اصلا مهم نباشد.
square peg in a round hole <idiom> U شخصی که مناسب کاری نباشد
unless otherwise agreed U اگر توافق دیگری نباشد
indefensibly U چنانکه دفاع بردار نباشد
inexpressively U چنانکه زبان دار نباشد
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
Just sign here and leave at that . U اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
right out <idiom> U به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
null U لیستی که حاوی هیچ چیز نباشد
illegal U دستور برنامهای که در قواعد زیان نباشد
rigid U یک چیز محکم که قبل خم شدن نباشد
other things being equal U اگر برای چیزهای دیگر نباشد
sinecure U هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecures U هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
factory U قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
no man's land U سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
factories U قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
capital expenditure U هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
poll degree U درجهای که از دانشگاه بگیرندولی با امتیازویژهای توام نباشد
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
If anything ,it is more expensive. U اگر گرانتر نباشد مسلما" ارزانتر نیست
i speak under correction U انچه می گویم ممکن است درست نباشد
to not give a smeg about something [British E] U برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
She is forty if a day . U چهل سال راشیرین دارد ( اگر بیشتر نباشد )
to not give a shit about something U برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
gentelmen's agreement U کلیه توافقهایی که مستند به اسنادرسمی و امضا شده نباشد
machine address U مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
complex U :پیچیده
jigsaws U پیچیده
sigmoid U پیچیده
jigsaw U پیچیده
perplexing U پیچیده
intricate U پیچیده
complicated U پیچیده
crabby U پیچیده
tangled U پیچیده
restiform U پیچیده
tortile U پیچیده
complex U پیچیده
wreathy U پیچیده
complexes U :پیچیده
complexes U پیچیده
revolute U پیچیده
verticillate U پیچیده
obscurant U پیچیده
intorted U در هم پیچیده
abstruse U پیچیده
in a tangle U پیچیده
implex U پیچیده
gordian U پیچیده
muffled U پیچیده
crackly U پیچیده
crimpy U پیچیده
deep <adj.> U پیچیده
metaphsical U پیچیده
involved U پیچیده
wrapped U پیچیده
sophisticate U پیچیده
indirect U پیچیده
to not give a damn about something [somebody] U برای چیزی [کسی] اصلا مهم نباشد. [اصطلاح روزمره]
writhen U درهم پیچیده
perplexingly U بطور پیچیده
convoluted U بهم پیچیده
rolled U چیز پیچیده
wounds U پیچیده شدن
roll U چیز پیچیده
complicacy U کار پیچیده
twisted strata U لایههای پیچیده
wound U پیچیده شدن
complex system U سازگان پیچیده
convolute U بهم پیچیده
wounding U پیچیده شدن
complex system U سیستم پیچیده
complex multiplet U چندتایی پیچیده
rolls U چیز پیچیده
interlaced U بهم پیچیده
ballast U فرمولهای پیچیده
perplexed U مبهوت پیچیده
reeled U نخ پیچیده بدورقرقره
intricately U بطور پیچیده
recondite U عمیق پیچیده
complicate U پیچیده کردن
complicates U پیچیده کردن
complicating U پیچیده کردن
complexities U پیچیده شدن
involute U پیچیده شدن
ravel U چیز در هم پیچیده
complexity U پیچیده شدن
reel U نخ پیچیده بدورقرقره
reeling U نخ پیچیده بدورقرقره
reels U نخ پیچیده بدورقرقره
curly chip U براده پیچیده
What You See Is All You Get U برنامهای که خروجی صفحه نمایش آن به صورت دیگر قابل چاپ نباشد.
crump U پیچیده چین دار
complexly U بطور پیچیده یا مخلوط
sinistrorsal U چپ پیچ پیچیده از چپ براست
sinistrorse U چپ پیچ پیچیده از چپ براست
microcircuit U مدار مجتمع پیچیده
unintelligible U پیچیده غیر صریح
convolve U بهم پیچیده شدن
the matter is perplexed U مطلب پیچیده است
twisted pair U جفت پیچیده شده
volute U طومار پیچیده طوماری
entangle U گیرانداختن پیچیده کردن
unpriced U درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
lap U ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
purchase U هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
unformatted U 1-فایل متن که حاوی هیچ دستور فرمت , حاشیه یا نحوه نوشتن نباشد.2-
lapped U ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
purchased U هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
purchases U هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
cisc U کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
plexiform U شبیه خزههای درهم پیچیده
daedal U دارای هوش اختراع پیچیده
hassocks U کلاله علف درهم پیچیده
plexus U چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
hassock U کلاله علف درهم پیچیده
complex instruction set computer U کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
It is an extremely complicated problem. U مسأله بسیار پیچیده ایست
twisted pair cable U کابل زوج بهم پیچیده
quandaries U مشکل
problem U مشکل
difficult U مشکل
problems U مشکل
quandary U مشکل
jigsaw U مشکل
uphill U مشکل
scarc ely U مشکل
jigsaws U مشکل
baluster-side U [شکلی شبیه بالشتک پیچیده شده]
diffusion U روش انتقال به سط وح زیرین مدار پیچیده
The human brain is a complex organ . U مغز انسان عضو پیچیده یی است
quads U سیم چهارلای بهم پیچیده عایق
quad U سیم چهارلای بهم پیچیده عایق
complementary metal oxide semiconductor U طرح مدار پیچیده و روش ساخت
cmos U طراحی مدار پیچیده و روشهای ساخت
floorer U سوال مشکل
miminy piminy U مشکل پسند
fastidiousness U مشکل پسندی
feeding problem U مشکل تغذیه
finicality U مشکل پسندی
finically U مشکل پسندانه
ill U مشکل سخت
fastidious U مشکل پسند
harder U مشکل شدید
hardest U مشکل شدید
hard U مشکل شدید
ills U مشکل سخت
ill- U مشکل سخت
f.in taste U مشکل پسند
exquisite taste U مشکل پسندی
defect description U توضیح مشکل
description of error U توضیح مشکل
error description U توضیح مشکل
fault description U توضیح مشکل
hard to please U مشکل پسند
solution U پاسخ یک مشکل
knots U مشکل عقده
kick up a fuss <idiom> U به مشکل بر خوردن
What's the problem? U مشکل کجاست؟
problem identification U بازشناسی مشکل
off the hook <idiom> U دورشدن از مشکل
hardly U مشکل بزحمت
bisexuals U خنثی مشکل
bisexual U خنثی مشکل
open sesame U مشکل گشا
up the creek <idiom> U به مشکل برخودن
Recent search history Forum search
1A program is the ordered set of instructions to solve a particular problem.
1more technically difficult general ledger
1after all
2Protozoa: entamoba coli cyst seen
1Gridlocked
1Otherwise, throw in a rimshot hit every now and then
1The below message appears under Search line
0در حال حاضربا نماینده آنها مشکل پیدا کرده ایم
010/5d?
0نحوه کار با نرم افزار waze
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com